آیت الله درچه ای و نخبه پروری

 

یادداشت- محمود فروزبخش: اگر بخواهیم کتاب زندگانی علامه درچه ای را بگشاییم بدون تردید اولین برگ و برجسته ترین ورق زندگانی او، تربیت مجتهدین عالی رتبه شیعه بوده است. در جایی که شهید مدرس می گوید: من هر چه دارم از سید محمدباقر درچه ای و آخوند خراسانی دارم.  آیت الله العظمی بروجردی که خود از شاگردان علامه در اصفهان بوده است بارها تاکید کرده است: تک تک شاگردان مرحوم درچه ای در هر حوزه ای که حضور داشتند معلوم بود که شاگردی سید را کرده اند.  او همچنین ادامه می دهد: مرحوم درچه ای فقیه و ملاپرور بود.
بدون شک در صدر این نفرات باید نام آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی، سید حسین بروجردی و سید جمال گلپایگانی را نوشت. بعد از باید فهرستی از عناوین را مرور کرد که برجسته ترین افراد اصفهان در قرن 14 خورشیدی اصفهان بودند.
میرزا علی آقای شیرازی، حاج آقا رحیم ارباب، میرزا محمدحسن جابری انصاری، محمدباقر زند کرمانی، سید ابوالحسن طیب، سید محمدرضا خراسانی، محمود مفید و جلال الدین همایی از جمله این نفرات هستند.
گفته می شود او هرگز درسش را تعطیل نکرد، به گفته خودش حتی اگر از آسمان سنگ هم ببارد چنین نمی کند چه برسد به برف و سرما یا حتی فوت عزیزان حتی اگر آن عزیز دخترش باشد. خلاصه درس علامه همیشه برقرار بود بدون حتی یک دقیقه تاخیر زمانی به تعبیر خودش حتی اگر یک نفر هم باشد، درسم را می گویم. این حرف اول و آخر زندگی سید بود.

سخت گیری و تمام لوازم آن
پس اگر بخواهیم آیت الله درچه ای را مدافع هویت در عصر خود بنامیم باید اذعان کنیم که سنگر اول او، تعلیم شاگردان درجه اول و در یک کلام نخبه پروری بوده است. سرمایه چنین هنری در درجه اول داشتن سرمایه غنی علوم اسلامی است. در جایی که شاگردان او، استاد را معجزه فقه و فقاهت در شیعه می دانند.
دومین سرمایه برای رسیدن به چنین دستاوردهایی داشتن جوهر سخت گیری است. درچه ای نقاط قوت فراوانی دارد اما بی گمان کلیدواژه سخت گیری بنیان اصلی تمامی این نقاط قوت ها است. یکی از جلوه های ماندگار این سخت گیری، همان نظم او در جای جای زندگی اش است و دیگر ساده زیستی بیش از حد اوست. فارغ از آن که او در کلاس های خود در مورد فقه و اصول چه می گفته است این صفات و روحیات بیش از هر چیز دیگری به جان و روان شاگردانش نفوذ کرده است. به طوری که آقا نجفی قوچانی می گوید: در درس آقا سیدمحمدباقر درچه ای فقط فضلای حوزه راه داشتند، آن هم فقط برای درس خواندن  و دنیا در اطراف این آقا پیدا نمی شد.  
البته این سخت گیری جوهری بود که تمامی زندگانی آیت الله درچه ای را در می گرفت تا جایی که روحی از احتیاط کاری در تمامی مواضع سیاسی اجتماعی سید دیده می شد.
شاید مخالفت او با مشروطه نیز از این دست باشد. او بزرگترین نماد مشروعه خواهی در حوزه علمیه اصفهان است البته نمادی در کل در آن سال ها به چشم نمی آید و با توجه به آن که در اصفهان تقریبا همه آقایان پشت سر حاج آقا نورالله هستند دعوای مشروطه و مشروعه چندان در این شهر پا نمی گیرد. در اصفهان مجموعه یک مشروطه بیشتر دیده نمی شود و آن هم مشروطه ای است که گرایشات اسلامی و ضد استعماری آن مشخص است و احتیاجی هم به پسوندهای دیگر از قبیل مشروعه ندارد.
از طرف دیگر آیت الله درچه ای در این میان دیده نمی شود، زیرا او تنها یک مدرس حوزه علمیه اصفهان است و تمام هم و غم او در آن حیطه متمرکز شده است و چندان دایره تاثیرگذاری سیاسی و اجتماعی و یا حضور در زمینه های گوناگون ندارد.
مصلح الدین مهدوی می نویسد: همه علمای بزرگ اصفهان در مساله مشروطه به صحنه آمدند مگر آیت الله سید محمدباقر درچه ای و آیت الله شیخ مرتضی ریزی که این دو عالم در مواقع حساس که به نظرشان احساس تکلیف می شد اظهار عقیده می کردند.
این دو عالم در آن زمان به این گونه معترض بودند که چرا مردم را در مجالس و محافل به مشروطه ای دعوت و تشویق می کنید که هنوز در موردش ابهام دارید و از سرانجامش ناآگاهید و وعده های غیر ممکن می دهید. آن ها می گفتند با وعده های پوچ و توخالی و سخنان واهی مردم را به سمت مساله ای گنگ نکشید.
وجه دیگر مخالفت مرحوم درچه ای با مشروطه این بود که می گفت قوانین مجلس باید صریح و گویا و مطابق با اسلام باشد. آن هایی که روی کرسی ها می نشیننند و تصمیم می گیرند باید اول دیدگاه اسلام و نظر علمای اسلام را بگیرند و سپس نقل کنند تا اگر غیر شرعی اسلام باطل اعلام گردد. شهید مدرس هم از قول ایشان می گوید: من از اول می دانستم که به انحراف کشیده می شود لذا از همان اوایل هر چه آوردند، امضا نکردم.  
مخالفت با مشروطه توسط مرحوم درچه ای در اوج مشروطه و یک ماه قبل از به توپ بسته شدن مجلس این گونه اوج می گیرد: او اعانت کردن در  به پا شدن چنین مجلسی را از چندین جهت حرام می داند که از جمله آن ها اعانت بر اثم است  او اقامه مجلس را جایز نمی داند زیرا مفاسدش اکثر است و یاری به آن، حرمتش اشد است.

در یک جمع بندی می توان علت مخالف خوانی آیت الله درچه ای را در دو بخش اصلی دانست. یکی روحیه احتیاطی که در ایشان بود که اذعان می کرد پایان این کار مشخص نیست و از این حیث نوعی ایده آل گرایی و کامل گرایی در امر شریعت در ایشان دیده می شد.
دوم آن که آقای درچه ای خواهان برقراری احکام اسلام بوده است و از طرف دیگر از نفوذ افراد ضد دین و مسئله دار به ماجرای مشروطه هراسان بوده است و رواج بدعت ها در دین، نگرانی اصلی این عالم دینی بوده است. در برابر او مشروطه خواهان اسلام گرا نگاهشان گام به گام قدم برداشتن بوده است. آن ها معتقد بودن مشروطه هر چه باشد بالاخره از استبداد بهتر است که البته امثال آقای درچه ای به این آسانی با این مسائل رو به رو نمی شد.
در نهایت هم سرانجام مشروطه، جایگاه بهتری به مخالفین مشروطه در میان مذهبیون داد. همان طور که پس از اعدام شیخ فضل الله از محبوبیت آخوند خراسانی مشروطه خواه کاسته شد و به محبوبیت سید محمدکاظم یزدی که مخالف با مشروطه بود، افزوده شد.
در واقع به صورت غیر ارادی برخی مخالفت ها با مشروطه توسط روحانیون طراز اول در بلند مدت نه تنها ضرر نداشت بلکه می توان گفت سود هم داشت زیرا آن ها که از علمای مشروطه خواه خسته شدند همچنان جایگاه و پناهی داشتند. البته باز تاکید می کنیم که این اثری غیر ارادی است و مطلقا صحیح نیست که کسی کنار بنشیند به امید این که روزی محبوب القلوب شود.

جمع بندی
در نگاهی اجمالی باید گفت اصل شخصیت علامه درچه ای را باید در همان درس و تدریس و شاگردسازی جستجو کرد و الا ایشان از چهره های شماره یک سیاست اصفهان نیست. اساسا فرق است میان کسی که در مواقع خطر فریاد می زند با کسی که جریان ساز است. کسی که جریان سازی است اولا باید طرح و ایده داشته باشد و قد و قامتی داشته باشد که بیان این طرح و ایده ها با قامت او تناسب داشته باشد. دوم آن که زبان عصری مردم زمان خود را بشناسد.
آن چه او در مورد مشروطه گفت چه درست و چه غلط، به هر حال جریان ساز و زبان مردم و حوزه علمیه اصفهان نبود. شاید هم او جلوتر را می دید و قامتی بلندتر از دیگران داشت اما در هر صورت مرجع و ملای زمان خود بود اما زعیم نبود.
مقایسه سید درچه ای با حاج آقا نورالله از این حیث می تواند جالب باشد. حاج آقانورالله رهبر مشروطه خواهان اصفهان است و مردم را دارد. اما آقای درچه ای دارد برای آینده نخبه تربیت می کند. حاجی به عوام می پردازد و سید به خواص. آن یکی نمادی از برون گرایی است و آن دیگری جلوه ای از درون گرایی.

افزودن نظر

captcha
  • پربیننده‌ترین
  • مطلب دیگری نیست