محسن حسام مظاهری- چند نکتهی پراکنده دربارهی تجمعات اعتراضیِ این روزها صدای خیابان |
سه شنبه 12 دی 1396, 08:31 |
محسن حسام مظاهری:
ناآرامیها و تجمعات اعتراضی این روزها، نه غیرقابل پیشبینی بود و نه غیرقابلپیشگیری. این نکتهی مهمی است که قبل از هر تحلیل، باید گفته شود. کم نبودند تحلیلگران اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که وقوع چنین رخدادهایی را از مدتها پیش هشدار داده بودند. متأسفانه گوش شنوایی در مجموعهی حاکمیت نیست؛ وگرنه رسیدنِ این روزها، هیچ دور از انتظار نبود. خودِ من از سال 1388 در یادداشتهایم بهدفعات به شکاف «حاشیه» و «متن» در جامعه و سیاست ایرانی و مخاطرات آن پرداختهام. ازجمله آبان همان سال در یادداشت «انذار یک تولد شوم» نوشتم: «من پيشگو نيستم. ولي هركس كمي شامهاش قوي باشد پشت اين وقایع ميتواند يك اتفاق جديد را ببيند. ... شواهد حكايت از يك اتفاق نو دارد: زمزمههاي تولد يك شكاف ديگر. ... اين شكاف، اگر بهتمامي ظهور كند، و اگر مانع و رادعي سر راهش نباشد، بسي بيش از هر شكاف ديگر براي نظام جمهوري اسلامي مخاطرهآفرين خواهد بود. چه، بالقوه پتانسيل آن را دارد كه محل تراكم همهي شكافها و پويشهای موجود باشد؛ از شكافهاي قوميتي، تا مذهبي، تا نسلي، تا جنسيتي و تا سياسي. آنوقت سيلي بنيانكن راه خواهد افتاد كه شويندهي همهي رنگهاست؛ از سبز تا سرخ و سياه و پلنگي. آنوقت ديگر نه از تاك نشان ماند و نه از تاكنشان. از تبعات شوم چنين تولد نامباركي، ظهور جنگ داخلي است. كه خدا نياورد آن روز را براي ايران. مسألهاي كه تا به حال مسألهي ما نبوده و هيچگاه ـ جز مقطع كوتاهي در آغاز انقلاب و در كردستان ـ تجربهاش نكردهايم.» اما دریغ که مسئولان جمهوری اسلامی ـ تعارف را کنار بگذاریم: از صدر تا ذیل ـ هیچگاه انگیزه و ارادهی جدی و واقعی برای توجه به هشدارهایی از این قبیل نشان ندادند. هرکدام و از هر جناح، تنها به حلقهی بستهی مشاوران همفکر پیرامون خود بسنده کردند و فهمِ بهروزنشده و موضعی و محدود و منسوخ خود از جامعهی ایرانی را معیار سیاستگذاریها و تصمیمگیریهای کلان قرار دادند. وقایع این روزها شاید بتواند یک خوبی داشته باشد و آن بیدارساختن متولیان نظام باشد از خواب خوش چندینساله و رساندن به این تنبه که امر حکومتداری جدیتر و پیچیدهتر از آن است که گمان میکنند.
🔹دو: گسلهای طبیعی و اجتماعی این روزها، ایران بیش از هر زمان دیگر شبیه پایتخت خود شده است. هردو دارای گسلهای متعددِ مستعدِ فعالشدن اند و درعینحال هردو کاملاً بیدفاع در برابر آنها و بهشدت ناایمن و آسیبپذیر. همین است که یک لرزش چندریشتری تهران را شهر ترس میکند و چند ناآرامی کوچک، پایههای نظام سیاسی را میلرزاند. هم شورش طبیعت و هم شورش جامعه، قابل کنترل است. تازه اگر شورش طبیعت هنوز پیشبینیناپذیر است، تغییرات اجتماعی را میتوان تاحد زیادی پیشبینی و پیش از وقوع علاج کرد. آنچه تهران را با کلانشهرهای زلزلهخیز اما ایمن دیگر و جمهوری اسلامی را با دیگر نظامهای سیاسی پرچالش اما باثبات متفاوت ساخته، ناکارآمدی الگوی حکمرانی و مدیریت است که از سطح رهبری آغاز میشود و همهی دیگر اجزای ساختار سیاسی ـ حاکمیتی را دربر میگیرد.
تجمعات اخیر نشان میدهد امروز دیگر بیش از هر زمان تقسیمبندیهایی از سنخ دوگانهی اصلاحطلب/اصولگرا نزد عامهی مردم منسوخشده و بیاعتبار اند. در فهم سیاسی عامیانه (مردمی)، ساختار سیاسی جمهوری اسلامی متشکل از دو طبقه است: طبقهی «حاکم» و طبقهی «محکوم». در طبقهی حاکم هیچ فرقی بین گرایش و سلیقهی سیاسی افراد یا انتسابشان به بخش انتصابی یا انتخابی نیست. عامهی مردم سالهاست از تقسیمبندیهای نخبگان سیاسی عبور کردهاند و درباب سیاست، بهسبک خودشان احکام کلی صادر میکنند. «همهشان سروته یک کرباسند» احتمالاً معتبرترین و پربسامدترین گزارهی سیاسی عامیانه در جامعهی ایرانی است. گزارهای که سیاستمداران دو جریان سیاسی هنوز آن را وجدان و باور نکردهاند و سادهاندیشانه گمان میکنند اگر قشر بهقول خودشان «خاکستری» از یک جریان زده شود، به دامن جریان مقابل پناه خواهد برد. درحالیکه برای بسیاری از مردم، تفاوت دو جریان سیاسی نهایتاً چیزی از جنس دعواهای خانوادگی و باندی است. و همه میدانند از حیث طبقهی اقتصادی، سبک زندگی و وابستگی به شبکههای قدرت و ثروت، اصولگرا و اصلاحطلب هیچ تمایز معناداری باهم ندارند.
🔹چهار: پدیدهی احمدینژاد این را پیشتر هم در یادداشت «فانتزی ریاستجمهوری و واقعیت فهمِ امر سیاسی در جامعهی ایرانی» نوشته بودم (لینک: https://t.me/mohsenhesammazaheri/234). به نظر من، احمدینژاد ـ چه خوشمان بیاید، چه نیاید ـ تنها کسی دربین سیاسیون جمهوری اسلامی است که توانایی فهم تمایز سیاست عامیانه را داشته و توانسته است ادبیاتی متناسب آن تولید کند. دلیل این امر، تمایز خاستگاه طبقاتی احمدینژاد است با دیگر اهالی سیاست. همانطور که در اسفند 1388 نوشتم (لینک: http://mohsenhesam.blogfa.com/post-119.aspx و http://mohsenhesam.blogfa.com/post-120.aspx) و مرور زمان نشان داد آن تحلیل چهاندازه با واقعیت تطابق داشته، احمدینژاد به «متنِ» هیئتحاکمهی جمهوری اسلامی تعلق نداشت و حتی در زمان ریاستجمهوری هم با زیرکی کمابیش فاصلهاش را حفظ کرد. در همان یادداشت نوشته بودم بهجهت همین تمایز طبقاتی او تنها کسی است که میتواند در درون ساختار جمهوری اسلامی مطالبهگر حقوق حاشیهنشینان و مطرودان باشد؛ حتی اقشار مطرود مذهبی و سیاسی! این تحلیل را من از ابتدای ظهور احمدینژاد داشتم و هنوز هم به آن معتقدم. (درعینحال که همه میدانند ذایقهی شخصی سیاسیام کاملاً با وی و جریان حامی او متفاوت بوده و هست و سال 88 هم به رقیب او رأی دادم.) منتها در مقام تحلیل، معتقدم هیچکس مثل او «امر سیاسی» را در تناسب و اقتضای جامعهی ایرانی خوب نفهمیده است. همین فهم متمایز است که سبب شده در بازی سالهای اخیر ازجمله جدالش با قوهی قضاییه، نوعاً دست بالا را داشته باشد. و همین است که جریانهای سیاسی دو جناح، هنوز در فهم این پدیده متحیرند و بازی زیرکانه (گرچه ناپاکیزه)اش را درک نمیکنند. بااینوجود حتی احمدینژاد هم علیرغم تلاشی که دارد، نمیتواند رهبری جنبش اعتراضی تهیدستان را در دست گیرد. گرچه برای قضاوت نهایی درین باره باید منتظر ادامهی مواجههی او و نظام ماند. زیرا تاامروز احمدینژاد جوری بازی را پیش برده که دیر یا زود نظام ناگزیر به برخورد قهری (زندان، دادگاه، حصر) با وی باشد. و این دقیقاً همان چیزی است که مطلوب اوست.
وقایع این چند روز، بار دیگر نشان داد هیئت حاکمهی جمهوری اسلامی درک درست و مطابق واقعی از تغییرات اجتماعی فرهنگی جامعهی ایرانی ندارند. نشان داد که آنها تحولات نسلی را ندیده و نمیبینند. (که اگر میدیدند حضور پررنگ نسلهای دهههفتادی و دهههشتادی در تجمعات این روزها برایشان شوکآور نبود.)
🔹شش: جنبش بیسر ناآرامیهای این چند روز احتمالاً با همان فرمول همیشگی موقتاً خاموش خواهد شد. اما ای کاش متولیان امر بدانند که این آتش اولاً برای همیشه خاموششدنی نیست، گرچه مدتی زیرخاکستر بماند. ثانیاً جنبش تهیدستان دیگر جنبش طبقهی متوسط نیست که حقوق ثانویهشان را مطالبه کنند. اینبار محور مطالبات، حقوق اولیه است و دغدغهی معیشت. تهیدستان برخلاف طبقهی متوسط شهری ـ که در سال 88 بههرضرب و زور مهار شدند ـ چیزی برای ازدستدادن ندارند. تخریب سرمایههای انسانی و اجتماعی و تنزل جایگاه نخبگان سبب شده است جنبش تهیدستان ـ که لایهی نخست اعتراضات این روزها طلیعهی ظهورش است ـ یک جنبش بیسر باشد. و همین امر، قدرت تخریبی آن را افزون میسازد. به نفع نظام سیاسی و فراتر از آن جامعهی ایرانی بود که این جنبش، مشابه جنبش سبز، رهبر مشخصی میداشت. از این حیث، چندان فرقی نمیکرد که آن رهبر میرحسین باشد یا احمدینژاد. اما متاسفانه اینگونه نیست. حنای نخبگان عدالتخواه بیرنگتر از هر زمان شده است. این اعتراضات، گرچه طبیعی، گرچه مبتنی بر مطالبات بهحق، اما «سر» ندارند. و جنبش بیسر، عاقبتی بهتر از سلسهای از آشوبهای مخرب و شورشهای کور و نهایتاً تخریب سرمایههای انسانی و ملی و کمک به تحدید فضای سیاسی و جامعهی مدنی و گسترش رفتارهای وندالیستی نمیتواند داشته باشد. از جنبش بیسر نمیتوان پیامدهای سازنده و اصلاحات انتظار داشت. اگر جمهوری اسلامی نتواند تغییرات فوری و قاطع در کوتاهمدت و اصلاحات بنیادی و ساختاری را در میانمدت عملی سازد و علاجی برای فساد سیستمی فراگیر در همهی ساختارها و اجزای خود بیابد، آیندهی خوشی نه فقط در انتظار نظام بلکه بالاتر در انتظار ایران و جامعهی ایرانی نخواهد بود. تراکم گسلهای متعدد طبقاتی، فرهنگی، قومیتی، جنسی و اجتماعی، کشور را به انبار باروتی مبدل ساخته که ابعاد تبعات انفجار آن بیرون از حد تصور است. برای نجات ایران از تبدیلشدن به ایرانستان، حتی امروز هم دیر است. صدای خیابان را بشنوید!
|
اعتراض، اعتراضات خیابانی 96، محسن حسام مظاهری |
مقالات مرتبط
- مسئولان برای حل مشکلات اقتصادی مردم دریغ نکنند
- بدترین اتفاقی که در یک کشور میتواند رخ دهد ،بی اعتمادی ملت به دولتیست که به آن رای داده است!
- اصفهان به سمت آرامش می رود
- منابع خبری از کشته شدن دست کم 8 نفر خبر میدهند
- آخرین اخبار وضعیت امنیت شهرهای کشور
- رسانه های اجتماعی و ناآرامی شهری
- درباره آشوبهای دیروز
- نقد با تخریب اموال عمومی متفاوت است
- «آنان که قبل از ظهر در مصلی بودند» یا «معترضین بعد از ظهر»؟ ملت ایران کدام است؟
- سه سخن درباره اعتراضات مشهد
گفتوگو
این سایت با منابع شخصی راه اندازی شده است و حق تکثیر مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.
نظرات